تحقیق و پژوهش!
این دو واژه برای من شاید تنها مصداق عشق در نگاه اول باشد. طبیعی است که این عشق نیز چون دیگران از جنس خودش من را به خاک سیاه نشانده است. طبعا پس از گذشت سالها هم رهایش نکردهام.
داستان پژوهش من شاید از تحقیق کلاسی اول دبیرستان شروع شد. وقتی که همکلاسیها طبق معمول برای رفع تکلیف مجموعه اطلاعاتی را از کتابها و سایر منابع کلاژ کردند. اما من موضوعم را سؤالی انتخاب کردم که سؤال شخصیم بود و دبیر زیستشناسی پاسخ آن را نمیدانست: «چرا افراد دیابتی چاق میشوند؟»
این پرسش کلید ورود به دنیای جدیدی بود. دنیای ارتباط با آدمها. ارتباط با منابعی خارج از خانه و مدرسه. شاید اشتباه همینجا بود. اما هر چه بود رخ داد. جستن پاسخ به این پرسش به من چیزهایی داد که جایی دیگر نمیافتم. هدف زندگیم از تبدیل شدن به پزشک اطفال یا زنان به پژوهشگرشدن! تغییر یافت. چقدر خام! چرا که با تجربه امروزم پژوهشگری را نه یک پیشه، که یک رویکرد یا نگاه یا مهارت میدانم که در هر شغلی میتواند کاربردی و پربازده باشد. از دید من، این همان عشق در نگاه اول است که بدون دانستن کافی درباره یک مفهوم، آن را برمیگزینیم.
سخن کوتاه کنم، در سال ۱۳۸۰ با رتبه ۱۰۵۷ منطقه دو در کنکور سراسری، وارد رشته میکروبیولوژی دانشگاه تهران شدم. بزرگ شدم. کارشناسی ارشد را در دانشگاه شاهد گذراندم. و داستان عشق پژوهش تازه روی راستین خود را نشان داد.
از ترجمه دانشجویی و مسئولیت سایت کامپیوتر خوابگاه شروع کردم و داوری پژوهش در مدارس، مدرس پژوهش زیستشناسی در مدارس، مسئول بخش پژوهش در مدارس، داور و مسئول داوری جشنوارههای پژوهشی مدارس، آموزگاری علوم دبستان، پژوهشگری داوطلبانه در دانشگاه تهران را در کارنامه دارم. مابین این خطوط و سطور و عناوین البته داستانها، کورسوها و درهای بسته، امیدها و ناامیدیها، یادگرفتنها و پشیمانیهای بسیاری نیز نهفته است.
از آن جا که نوشتن یکی از اجزای جداییناپذیر پژوهشگری است و از آن جا که از کودکی نیمچه دستی بر نوشتن نیز داشتم، نویسندگی محتوای پژوهشی در سایت تبیان، نوشتن مقالات علمی به فارسی و انگلیسی، ترجمه محتوای خام برای تألیف کتاب علمی، تألیف کتاب پژوهش برای مخاطب نوجوان، ویراستاری مقالات تخصصی در حوزه زیستشناسی نوین، و رفع کپیبرداری علمی (همان Plagiarism که دزدی علمی هم گفته میشود!) را نیز انجام دادهام و بعضا انجام میدهم.
گپ آخر! اکنون، عشق خام نوجوانی من تبدیل به نگاهی نو شده است. از جنس همان شکستها که تجربه میشود. در این جا مسیرم برای تبدیل این شکست به پلی برای موفقیت را به اشتراک میگذارم.